Mar 21
Posted on
Monday, March 21, 2011 in
فارسی
جنبشهای اجتماعی دراردن
Anarchists joins protests in solidarity with gaza اردن درهمسایگی کشورهای عراق، اسرائیل، فلسطین، سوریه وعربستان سعودی است که دراین روزها اخبارزیادی درباره شان به گوش می رسد به همین خاطر ازاردن، کشوری که تا کنون بعنوان یک کشورباثبات وآرام درذهن ها نقش بسته رسانه های غربی کمتر درموردش
گزارش می دهند. اما طبق اخبار جدید تصاویردیگری به ما منتقل شده که از یک حکومت نئولیبرال سخن می گوید، حکومتی که برای حفظ سلطه اش درکشورازشیوه سرکوب درمقابل مخالفان (ازچپها گرفته تا آنارشیستها ) استفاده می کند.

خانواده سلطنتی اردن با نایب سلطنه اش، پادشاه عبدالله دوم درمقابل همسایگان عربی اش توانسته اثرمثبتی برافکارعمومی جهانی بگذارد وآن به دلیل رابطه سازشگرانه اش با اسرائیل، دلیل دیگر فقدان اخباری مربوط به اردوگاهها وعملیات تروریستی دراردن است. حتی اسلامی های اردنی به نام “جبهه آزادی بخش امل” به اندازه برادران اسلامی مصری وفلسطینیشان درمنطقه معروف نیستند. ازطرفی دیگردردنیای اسلام بنا بر شایعات مزبورخانواده سلطنتی با محمد (پیغبرمسلمانان) خویشاوند است که از این طریق جایگاه ویژه ای را برای خود کسب کرده است.
سازمان چپهای سوسیالیست :
این سازمان ازگروه های مخالف اردنی تشکیل شده است.مارکسیستهایی که ازحزب کمونیست انشعاب کرده اند، هنرمندان، موزیک دانان، روشنفکران، دانشجویان، روزنامه نگاران منتقد، فعالان اتحادیه های کارگری مستقل تا آنارشیستها.
اولین جلسه مابین این گروه ها دردسامبر2007 شکل گرفت که هدفش بحث وتبادل نظر دررابطه با تشکیل سازمانی بزرگتربود. نتیجه این جلسه تأسیس این سازمان در تاریخ میلادی مارس 2008 بود.این سازمان چپ وکثرتگراست، تشکیل شده ازفعالین مارکسیسم، آنارشیستها و نیروهای غیرحزبی که می خواهند فقط وضعیت فعلی را تغییردهند. اهدافشان: مبارزه با فساد نخبگان سیاسی.مبارزه علیه رژیم سرکوبگرحاکم. مبارزه علیه رفرمهای نئولیبرالی (بویژه رفرمهایی که طبقه فقیر اردن را زیر فشارقرارداده است). نکته دیگرپایان دادن به درگیریهای نظامی درمنطقه است.
درمدتی کوتاه فعالین سازمان به 1000 نفررسیدند. سازمان درهر شرایطی فعالینش را پشتیبانی می کند، آنها فساد حاکم را افشاء ودرمقابل اخراجها ودستگیریهاایستادگی می کنند. سازمان به طوررسمی فعالیت نمی کند چراکه فعالیت علنی می تواند موقعیتش را درمقابل حکومت به خطربیاندازد ازآنجا که هرگونه ارتباطات وفعالیتهای سیاسی غیرقانونی اعلام شده است. حتی توزیع اعلامیه میتواند منجربه دستگیری اعضاء شود.
اتحادیه های آلترناتیو:
جدا ازاتحادیه های دولتی، اتحادیه های کارگری مستقل دراول ماه مه2006 شکل گرفتند که اعضایشان از”کارگران روزمزد” می باشد، این کارگران معمولا” درآمد خیلی کمی دارند وا زبیمه درمانی بدی برخوردارهستند. اخراج آنها به سادگی صورت می گیرد. به گفته یکی ازاعضاء اتحادیه، 13.000 نفر دراینجا سازماندهی شده اند. درحالی که اتحادیه های دولتی اعضایشان به 50.000 نفرمی رسد.
علی رغم اینکه اتحادیه های کارگری مستقل مثل چپها فعالیتشان غیرقانونی اعلام شده است، خود را سازمان داده و با حکومت مبارزه می کنند. یکی ازشیوه های مبارزاتیشان برگزاری اعتصابهای سراسری است که ازبدو تاسیسشان تا به حال 16 اعتصاب سراسری داشته اند. درکنار این اعتصابها، اعتصابهای کوچکی هم به چشم میخورد که درآخرین اعتصابشان 90 نفرشرکت کرده بودند. تظاهرات شیوه دیگری از مبارزاتشان است، نمونه یکی ازاین تظاهرات درمقابل کاخ پادشاه اردن بود که همانطور که انتظارمی رفت با پلیس درگیر شدند.
آنارشیستها:
اعضاء دیگرچپها، آنارشیستها ویا کسانی که گرایشات آنارشیستی دارند ولی شاید خود را این چنین توصیف نمی کنند. اغلب دیده شده که آنارشیستها ازطریق جنبشهای کمونیستی وهنری با نظریات کمونیسم Liebertaria آشنا می شوند.عمدتا ازطریق نشریات عربی که درمورد جنگ داخلی اسپانیا نوشته شده ویا ترجمه کتابی از بنام “آنارشیسم درتئوری و عمل” علاقه آنها را به آنارشیسم جلب کرده است. بطوری که این افراد ادبیات آنارشیستی را به عربی ترجمه ودروبلاگشان وسایتهای اینترنتی منتشرمی کنند ویا ادبیاتی مثل ( آنارشیسم کمونیستی چیست؟ ) ترجمه ای از :Alexander Berkman
ویا ترجمه هایی ازSebstien Faure
چیزی که باعث تناقص دردرون سازمان میشود، تضاد فعالین کمونیسم Liebertaria با اعضاء قدیمی سابق حزب کمونیست، یا شکل سنتی یک سازمان با دبیرکلش، اکثریت گرایی ومرکزگرایی اش است.ازآنجایی که آنارشیستها وجوانان چپ تصمیم گیریشان برمبنای رضایت متقابل است واعتقادی به رهبریت مرکزی ندارند وازطرفی تعداد جوانان چپ که درمقابل سرکوب نیروی قابل توجهی هستند ازدلایلی است که آنارشیستها علی رغم اختلافات نظریشان با آنها فعالیت می کننند. آنارشیستها خود براین واقعیت واقف هستند ومی گویند، اگرما جدا ازچپها می خواستیم فعالیت بکنیم، دولت می توانست فورأ مارا سرکوب کند وهیچکس نمی توانست به ما کمک کند. ما راه دیگری نداریم یا باید به زندان برویم ویا با چپها ائتلاف کنیم. ما میتوانیم آنها را تحت تأثیر قرارداده وازآنها آنارشیسم بسازیم. این تحلیل یک آنارشیسم از عمان است.
سرکوب می آید باتمام قدرتش:
چند ماه پیش پلیس آنارشیستها را به دلیل پخش اعلامیه به مناسبت قرداد Neka مورد ضرب وشتم قرارداد وتعدادی را دستگیرکرد. چند هفته پیش پلیس امنیتی دوباره دونفر را درحال شعارنویسی برروی دیوارها غافلگیرکرده ودوهفته درزندان شکنجه داد. مدت کوتاهی پس ازاین دستگیری دوباره دوآنارشیست دیگردستگیرشده ودرتمام مدت بازداشتشان در سلول انفرادی بسربردند. اگرچه درحال حاضرآنها آزاد هستند اما تا تشکیل محاکمه شان به شدت تحت نظرمی باشند. بسیاری ازرفقای آنها دروحشت دستگیری به سرمی برند.
چه نقشی صوفی ها درجنبش آنارشیستی دارند:
یکی ازویژگیهایی برخی ازآنارشیستهای اردنی رابطه آنها با عرفان است. البته بسیاری ازآنها هم علیه مذهب هستند. آنارشیستهای عرفانی دررجوع به فرهنگ وتاریخ گذشته خود کتابی به نام صوفی یافتند. این کتاب ازنویسنده عراقی به نام هادی ال الوی است. دراین کتاب ازآنارشیسم (بدون خشونت) لئو تولستوی استقبال به عمل آمده است. همچنین اشاره ای به اولین زندانی صوفی به نام حسین ابن منصور ال حلاج (متولد ایران) شده است.این یکی ازمعروف ترین دراویش درزمان خود بوده است وبه طوررسمی بدلیل گفتن نظرات مذهبی اش درسال 913 میلادی دستگیروزندانی شده، حلاج را پس ازنه سال زندان اعدام کردند. دربین نویسندگان مدرن اسلامی جهان حلاج یک انسان آزادیخواه وانقلابی به شمارمی رود که به دلیل عقایدش اعدام گشته است.
اسرائیل، فلسطین، لبنان، عراق:
درصد مردم اردن درواقع پناهندگان فلیستینی هستند که در سال 1948 به اردن مهاجرت کرده اند. به همین دلیل بیشتر بحثهای جنبشهای اجتماعی اردن حول مسئله اسرائیل وفلسطین دورمی زند.تاکنون دوراه حل برای مسئله اسرائیل وفلسطین مورد بحث است . یکی ازآنان جدایی دو دولت اسرائیل وفلسطین است آن دیگری همزیستی فلسطینی ها درکشور اسرائیل به عنوان اقلیتی محترم و دارای حقوق برابر درسرزمین تاریخی خود فلسطین می باشد.اما ازنظرحمزه بودایری این عقیده که یهودیان حق زندگی در سرزمین تاریخی فلسطین را ندارند یک نظریه فاشیستی است.
دراین اواخرموضوع بحث بیشتربرسرجنگ بین اسرائیل ولبنان وبه طورمشخص حزب الله لبنان است. درتابستان 2006 تظاهراتی برعلیه جنگ صورت گرفت، که توسط پلیس منجربه پراکنده شدن تظاهرکنندگان شد. آنارشیستها (کمونیستهای Liebertaria) با مبارزات مسلحانه علیه نیروههای نظامی آمریکا در عراق ویاواحدهای ارتش اسرائیل درلبنان و سرزمینهای اشغالی ازآنجایی که این عملیات مسلحانه بخصوص که جنبه مذهبی هم دارند مشروعیتی قائل نیستند.جنبشهای صلح آمیز فلسطین مانند موردی که درروستای بیلین اتفاق افتاد مورد پشتیبانی آنارشیستها قرارگرفت. درجنگهای جدید نوارغزه، آنها تظاهراتی را درمقابل سفارت اسرائیل درعمان سازمان دادند. این تظاهرات ازطرف دولت ممنوع اعلام شد همزمان گروههای اخوان مسلمین و PFLP ازتصمیم دولت علیه این راهپیمایی استقبال کردند. آنارشیستها ودیگرفعالان سیاسی این موضع گیری را بی ربط خوانده و علی رغم ممنوعیت تظاهرات ازطرف پلیس آن رادر جلوی سفارت اسرائیل برگزارکردند.
نقش ملک عبداالله دوم دراردن:
مسئله جنگ وبحران درمنطقه تنها بخشی ازمبارزات آنارشیستها وچپها را دربر می گیرد. بخش دیگرمبارزات آنها افشاگری علیه سلطنت مشروطه ومبارزه برای سیستم خود مختارمردمی است.دولت تلاش می کند که مسائل میهن پرستی وفرقه گرایی را عمده کند. ملک عبدالله دوم یا درنقش پدر ویا فرمانده نظامی ظاهرمی گردد.
بلند ترین میله پرچم درجهان مطلق به عمان است وپرچم اردن را میتوان ازمصافت بسیاردوردید. دریکی از قشنگ ترین نقطه شهر مستقیم روبروی پرچم برروی دیوار نوشته ای از آنارشیستها با این مضمون به چشم می خورد: ” من سرد است و بی خانمانم “، پرچم را پایین بیاورید تا من با آن خودم را بپوشانم.
ملک عبدالله دریکی از سخنرانی هایش به جنبشهای اجتماعی هشدارداد. ترس پادشاه ازجنبشهای اجتماعی آینده بی مورد نیست.
PFLPدرسال 1967 توسط جورج حبش تأسیس شد.
Mar 19
Posted on
Saturday, March 19, 2011 in
عربی
مازن كم الماز
أناركي سوري
يبدو الوضع قاتما بالنسبة لمستقبل ثورات الشعوب العربية نسبيا اليوم : لقد أطلق العنان لماكينة القمع الرسمية للأنظمة إلى أقصى طاقتها في العديد من البلدان , مهددة بالقضاء على انتفاضات الجماهير الليبية و البحرينية و اليمنية بقوة القمع الوحشية .
ليبيا
في ليبيا تتقدم قوات القذافي شرقا متغلبة على المقاومة الشجاعة للثوار الليبيين باستخدامها المركز للقصف من الزوراق و الطائرات القاذفة و راجمات الصواريخ . الولايات المتحدة و بعض الحكومات الأوروبية التي أظهرت حماسة مبكرة للتدخل عسكريا بشكل مباشر في ليبيا , تزعم الآن أن فرض منطقة حظر لطيران نظام القذافي أمر غير ممكن عمليا . يمكن فهم هذا فقط على ضوء رفض الثوار الليبيين لأي تدخل عسكري مباشر في بلادهم . لقد أوضح كل طرف أن حرية الشعب الليبي , حريته الحقيقية , لا تعنيه , و أنه على الجماهير الليبية أن تعتمد فقط على شجاعتها و تصميمها ضد قوات القذافي المتفوقة عسكريا .
وضع القذافي أما شعبه أحد خيارين : العبودية أو الموت . الولايات المتحدة من جانبها أوضحت موقفها من الأزمة من خلال أفعالها : على الشعب الليبي أن يختار إما الولايات المتحدة أو القذافي . من المؤكد أن الثوار الليبيين ما يزالون بمعنويات عالية , لكن من الأكيد أيضا أن مصير الثورة الليبية , بما في ذلك مصير كل ليبي انتفض في سبيل حريته , يبدو قاتما اليوم أيضا .
اليمن
في اليمن , شنت قوى النظام قبل يومين هجوما واسعا على طلاب جامعة صنعاء في الساحة القريبة من جامعتهم , ساحة التغيير , كما أصبحت تسمى . قتل 7 من المتظاهرين و أصيب كثيرون غيرهم . اللافت للنظر أن الرئيس الأمريكي أوباما في ذلك اليوم بالتحديد قد دعا المعارضة اليمنية لقبول عرض الديكتاتور علي عبد الله صالح لإنهاء الصراع و القبول بتغييرات طفيفة في بنية النظام السياسية . صالح في نفس الوقت تعهد بحماية أرواح الشباب المتظاهر . لكن مرة أخرى , قام بلاطجة ( أزلام النظام ) نظام صالح بمهاجمة المحتجين . لكن الساحة ما زالت تحت سيطرة الطلاب حتى الآن .
تتواتر الكثير من التقارير عن أن أعداد كبيرة من رجال الشرطة و من بلاطجة النظام يعدون لهجوم آخر كبير على المعتصمين في ساحة التغيير . مرة أخرى فإن الشباب هناك مصمم على أن يواصل ثورته .
البحرين
وردت الأخبار من البحرين بأن أكثر من ألف عسكري سعودي قد دخلوا الأراضي البحرينية ليدعموا نظامها الملكي ضد انتفاضة شعبه . ما يمكننا توقعه الآن هو المزيد من إراقة الدماء . تقلد الأسرة الحاكمة السعودية دور أكثر الأنظمة رجعية في مواجهة انتفاضات الشعوب المجاورة , كما كان القيصر الروسي أو البروسي يفعلان في مواجهة ثورات الشعوب الأوروبية في القرن 19 … الملك السعودي شخصيا , رغم انه كان مريضا يومها , اتصل بالرئيس الأمريكي أوباما شخصيا و انتقد مواقف الأخير من مبارك , واعدا بدعم الديكتاتور المصري حتى النهاية .
تستضيف البحرين أحد أكبر القواعد العسكرية الأمريكية في المنطقة و العالم , لذلك لا يستطيع أي شخص أن يزعم أن التدخل السعودي جرى من دون موافقة أمريكية . ما يعنيه هذا هو أن الأنظمة , الديكتاتوريات في منطقتنا , تبدأ بممارسة أقصى قمع ممكن ضد شعوبها الثائرة لكي تضع حدا لموجة الثورات و الاحتجاجات التي تطالب بالحرية , بحق العمل , المساواة , المشاركة السياسية , و بحياة كريمة للجميع .
لا توجد ثقة لا في القوى الغربية و لا الشرقية
لا يحتاج المرء ليعلق على مواقف القوى الغربية أو الشرقية التي تدعم , علنا أو بشكل غير مباشر , هذه الديكتاتوريات القمعية الوحشية . من الواضح أن الثورة قد تنتصر أو تهزم , رغم نشوة الانتصارين الأوليين في مصر و تونس . إن هزيمة هذه الثورات هو الهدف النهائي لكل النخب , كل الديكتاتوريات , و كل المضطهدين , و المستغلين , ليس فقط في الشرق الأوسط و شمال أفريقيا و بل في كل مكان , من الولايات المتحدة إلى جمهورية الصين الشعبية و الاتحاد الروسي .
من الواضح أنه لا يمكنك أحيانا , إما بسبب وحشية القمع من الأنظمة القائمة أو بسبب نقاط ضعف من جانب الشعب نفسه , أن تنتصر دون دعم أممي , دون دعم الجماهير في كل مكان . هذه في الواقع أكثر من مجرد دعوة للتضامن أو في سبيل دعم مؤقت . هذه دعوة لأعمال مشتركة ضد أعداء مشتركين . إذا كان صحيحا أنه لا يمكن لبعض الثورات أن تنتصر بالاعتماد على أفعال الجماهير المحلية فقط في بعض الأحيان , فصحيح أيضا أنه لم يكن من الممكن لهذه الديكتاتوريات أن تبقى و تستمر و لن يمكنها ذلك في المستقبل دون دعم القوى الكبرى في العالم , و مراكز “النظام العالمي الجديد” المعولم للاحتكارات , أي القوى الإمبريالية الكبرى . إنهم حلفاء , و نحن أيضا كذلك , نحن , الجماهير المستغلة في هذا العالم . من الواضح الآن أن شعوبنا تواجه أعداءا مشتركين , و أن انتصارنا هو انتصاركم , و هزيمتنا هي هزيمتكم بكل تأكيد .
إننا نذكر الصعود الكبير للحركة المناهضة للحرب قبل و أثناء الغزو الأنغلو – أمريكي للعراق , لكن ذلك الصعود لم يوفق في تغيير مجرى الأحداث يومها . كان ذلك جزئيا بسبب طبيعة الخصم الذي وقف في وجه العدوان الإمبريالي يومها . فقد كان هذا الخصم نظاما قمعيا , مكروها من شعبه , لذلك كانت هزيمته حتمية , و انتهى ذلك الصعود إلى جمود فيما بعد . لكن الآن فمن يقاتل هم الجماهير نفسها , و بأقصى ما تستطيع من شجاعة . عليكم أن تعرفوا عن تصميم و شجاعة أولئك الذين خرجوا إلى الشوارع ضد عدد من أكثر الديكتاتوريات قمعا و وحشية على هذه الأرض , في تونس , مصر , ليبيا , اليمن , العراق و حتى في المنطقة الشرقية للمملكة العربية السعودية . مات المئات ( الآلاف في حالة ليبيا ) و أصيب الآلاف في هذا الصراع الذي يتواصل في كل مكان في منطقتنا . لقد قاتل الناس بشجاعة بأيديهم العارية , بقنابل المولوتوف , و بتصميمهم على انتزاع حريتهم ضد رجال الشرطة المدججين بالسلاح و بلطجية الأنظمة , و عسكرها في بعض الأحيان .
دعوة لدعم و لأفعال تضامن أممي
إننا نحتاج بشدة لتضامنكم بالفعل , لكنني أعتقد أنه قد حان الوقت للبدء بأعمال و تظاهرات أوسع دعما للشعوب الثائرة في الشرق الأوسط و شمال أفريقيا . يجب ألا توجه هذه الاحتجاجات ضد الديكتاتوريات المحلية فقط , بل أيضا ضد داعميها . هذا يعني الاحتجاج أيضا ضد السياسات المخادعة للقوى الإمبريالية , نفس القوى التي تريد أن تجبر العمال في الغرب على تحمل نتائج الأزمة التي خلقتها بجشعها .
إن الجماهير مستعدة في كل مكان لمعركة أكبر , معركة في سبيل مصيرها و حريتها , و للقيام بهجوم مضاد ضد مستغليها . أنني أعتقد أنه كما جرى في تونس و مصر و في كل مكان من منطقتنا , فإن سخط الناس على أشده و أنهم يملكون الرغبة للمقاومة أكثر من أي وقت مضى . إلى جانب تضامنكم العاجل , أرجو أن يمكنكم أن تبدؤوا بمبادرات جديدة للتظاهر و أشكال العمل المباشر الأخرى على صعيد أوسع ضد أعدائنا المشتركين , دفاعا عن مصالحنا المشتركة .
إنني أنتمي إلى اليسار التحرري , و أنا مقتنع جدا أن النضال الحالي للجماهير في الشرق الأوسط له أهداف تحررية واضحة , لكن ليس هذا وقت الفرقة أو التشتت من جانب اليسار الثوري الأممي و الحركات و الناشطين المناهضين للرأسمالية . هذا لا يعني استبدال الأهداف و الوسائل التحررية بأخرى سلطوية , بل في خوض النضال على الأرضية المشتركة لكل الثوريين و الناشطين المناهضين للرأسمالية , و قبل كل شيء , على الأرضية المشتركة لمصالح الجماهير في كل مكان . إنني أفهم أن الثورات تدور حول النضال , الصراع , و أنه يمكن لها أن تنتصر أو تهزم : بعد ما يبدو الآن انتصارات أولية “سهلة” في تونس و مصر ( الأمر الذي لم يكن كذلك بالتأكيد ) , فنحن الآن في المرحلة الأكثر صعوبة من نضالنا , و كما اكتشفت الحركة العمالية منذ بداياتها , فإن هذا الصراع أو النضال لا يمكن خوضه بنجاح إلا على مستوى أممي .
و هذا الصراع الجاري ليس استثناءا . بالطبع إن هذه النضالات ليست بروليتارية بحتة حتى اليوم , حتى أن البروليتاريا المحلية قد لعبت فيها حتى اليوم دورا ثانويا , لكن الحقيقة هي أن هذه النضالات تفتح إمكانيات هائلة جدا أمام حركة عمالية مستقلة جماهيرية . الآن و في مواجهة الاحتلال السعودي العسكري , أعلن الاتحاد النقابي الرئيسي في البحرين عن إضراب عام بينما يغلق المتظاهرون الطريق الرئيسية في هذا البلد الصغير . العمال في تونس في مدينة متلاوي المنجمية تصادموا مع قوات الشرطة دفاعا عن مطالبهم , و مات عاملان بالفعل حتى اللحظة , بينما أعلنت الحكومة التونسية حظرا للتجول في المدينة . الأمور تصبح أكثر صعوبة في ساحة التغيير في صنعاء , في اليمن , حيث يبدو أن الديكتاتورية تحضر لمجزرة كبيرة .
إن المحتجين في ليبيا , اليمن و البحرين سيصبحون أكثر قوة و جرأة إذا شعروا و سمعوا عن تضامنكم : بهذه الطريقة يمكن لدعمكم أن يحدث فرقا حقيقيا في هذه اللحظة الحرجة من نضال الجماهير العربية في سبيل حريتها .
Mar 19
Posted on
Saturday, March 19, 2011 in
فارسی
م_ع آوریل 2009
دیکتاتوری دولت بلشویک
بعد از انحلال مجلس، فردای روز بعد سربازان سرخ بلشویک، روزنامه هایی را که در مورد وقایع سرکوب دیروز مطلبی نوشته بودند از روزنامه فروشی ها و کیوسک ها جمع آوری کردند. اختناق چهره کریه خود را به نمایش میگذاشت. البته پلیس چکا در این مدت بیکار هم نبوده است چنانکه خانم آلباتس در کتاب دولت در دولت چاپ 1995 مینویسد:
در 21 فوریه 1918 شورای کمیسرهای خلق بیانیۀ لنین را با عنوان سرزمین سوسیالیستی درخطر است تصویب کرد. ماده 8 این سند اعلام میکند که :” ماموران دشمن، سفته بازان، تبه کاران، گردنکشان، آشوبگران ضد انقلاب ، در جا اعدام خواهند شد“.
و به این ترتیب اعدامها شروع شد: نخست دهها و صدها و بعد هزارها و صدها هزار نفر.مردم شروع کردند به گفتن اینکه حروف اول Vchk مخفف عبارت Vsyakomu Cheloveku Kaput است، یعنی “همه آدمها را باید کشت“.(ص104 )
لنین در شرایطی کشور را از طریق کودتا قبضه کرده که هنوز ارتش خودش را هم ندارد او تنها از طریق کمیته های نظامی تنها دو شهر اصلی پتروگراد ومسکو را ظاهرا تحت کنترل دارد. اکثر افسران جنگ، دولت بلشویک را به رسمیت نشناخته اند و منحل شدن مجلس دوما اعتراضات بخش های بورژوازی و ملی گرایان را فراهم آورده و سانسور مطبوعات، اجتماعات و غیره هم کل جامعه آزادیخواهی را به طغیان کشیده است و جبهه جنگ هم کاملاً به هم ریخته است. لنین بدون شک از قبل برنامه پذیرفتن صلح یعنی تسلیم در مقابل امپریالیست آلمان را در سر داشته است. اما او برای چنین عملی که خیانت در چشم همگان به حساب میآمد نیاز به توطئه چینی های زیادی داشت. در طول تاریخ، قدرت ها در تسخیر دولت همواره برای حفظ قدرتشان می بایست شورش ها و اعتراضات داخلی را به فوریت خفه می کردند، البته سهولت این جا بجایی های قدرت بسته به اوضاع بحرانی و نارضایی مردم از دولت های قبلی شان بوده است. در روسیه استبدادی تزاری تازه مردم از طریق کمیته شوراهای سراسری گارگران و سربازان، اساسا بدون نقش چندانی از جانب بلشویکها، تزار را در ماه فوریه سرنگون کرده بودند و به تدریج داشتند طعم آزادی های اولیه خودشان را می چشیدند و در عین حال شورش های منطقه ای برای پس گرفتن زمین ها از گولاک ها شروع شده بود آن هم بدون اینکه لنین کمترین نفوذی در درون آن جنبش ها داشته باشد. اما مسئله دیگر موضوع جنگ امپریالیستی بود که باعث میشد جنبشهای دهقانی از طریق ارتش تزاری به نفع گولاک ها سرکوب و کنترل شوند تا قادر نباشند از طریق نیروهای مقاومت پارتیزانی خود از مناطق زیستی شان دفاع کنند، زیرا دهقانان دیگر به دنبال امیال کشور گشایی تزار با متفقین انگلیس و فرانسه نبودند. برای همین بورژوازی چپ بلشویک به زمان نیاز داشت تا تدارک ساختن ارتش جدید کشوری را فراهم آورد و اکثر افسران عالی رتبه گر چه نگاهی تردید آمیز به اوضاع موجود داشتند اما با حکومت مرکزی به عنوان مسئولین ارتش در ارتباط بودند اما برای دولت لنین آنها قابل اعتماد نبودند و لنین به ارتش کشوری ای کاملاً وفادار نیازمند بود. کمیسر های بلشویکی با وزرای خارجه متفقین مدام بر سر تاکتیک های ادامه جنگ مشورت می کردند. سازمان های دهقانیِ سربازان و سوسیالست های چپ پیشنهاد داده بودند که آنها به صورت جنگ های پارتیزانی از مناطق زندگی خود دفاع خواهند کرد هر چند این امر به خودی خود صورت گرفته بود، اما لنین میخواست بر جامعه حکومت کند نه اینکه آن را آزاد کند. جنبش شورایی پارتیزانی ماخنویست ها که به ایده های آنارشیک و سوسیالیسم شوراهای دهقانی باور داشتند حاضر نبودند زیر سلطه افسران ارتش تزاری و ارتش تازه تاسیس بلشویک ها عمل کنند. لنین با حیله گری اتحاد تاکتیکی نیم بندی را تا اواخر سال 1920 با جنبش ماخنویست ها و پارتیزانها حفظ کرد تا ارتش آهنینش در روند سرکوب اعتراضات و قوای خارجی به تدریج آماده شود. از این جهت ادامه جنگ به سبک سابق ارتش تزاری برای لنین امکان پذیر نبود زیرا سربازان از این وضعیت گرسنگی و فقر و دوری از آبادی ها و خانواده هایشان و مصادره شدن محصولشان در خدمت جنگ امپراتوران به ستوه آمده بودند. بورژوازی چپ بلشویک(البته در سیاست لنینی) در عمل نشان داد که علاقه ای به انقلابات پارلمانی سوسیالیستی در اروپا هم ندارد. لنین در این شرایط تنها به حمایت جبهه های سوسیالیستی اروپا و جهان، صرفاً برای تحکیم یک قدرت امپراطوری فدرال چپ در روسیه نیاز داشت تا تدریجا به عنوان ستاد فرماندهی بورژوازی چپ جهانی وارد عمل شود.
بی جهت نیست که گورباچف در بزرگداشت 113 سالگی لنین در گنگره روسیه به سال 1983 دو سال قبل از تسخیر دبیر کلی حزب، از سیاست های هوشمندانۀ لنین در بر پایی امپراطوری قدرتمند روسیه قدر دانی کرد. او میگوید، من آثار لنین را در زمان دبیر کلی همواره میخواندم و درس های بزرگی از او گرفتم(ص 252، خاطرات گورباچف). تقریبا در اکثر نقدهای تاریخ روسیه این مطلب آشکار است که سیاستمداران بلشویک ومنشویک از یک خصلت متکبرانه تزاریستی برخوردار بودند و تاریخ اقتدار سلاطین تزاریسم، یک حالت شوکت و منزلت شخصیتی پنهان و آشکار رجال سیاسی را درآنها ایجاد می کرد. چنانکه در ایران هم هنوز برخی به عظمت سلسله شاهنشاهی و شکوه کشور گشایی هایش فخر میفروشند. چنانکه گورباچف با غرور خاصی از سالهای 1980 یاد میکند و میگوید: من به عنوان عضو کمیته مرکزی و دبیر منطقه ای کرایکوم، بیشتر با رده های بالا در تماس بودم. ظاهرا باید با رسوم دربار تزاری آشنا می بودم. اما تنها در پایتخت بود که متوجه شدم آنها چقدر پیچیده تر بودند(منظور از مناسبات اشراف منشانه تزاریسم میباشد) و از این جهت شناخت و درک همه نکات و ظرایف در روابط بالا به وقت زیادی نیاز داشت (ص 198 ). او همچنین از توانایی های برژنف که چگونه با سیاست ساده ای همه را فریب میداد و با سازش های میان گروهی توانست خروشچف را در سال1964 کنار زند، تمجید میکند که برژنف میدانست چگونه صبر را پیشه کند تا موقعیتش آسیب ناپذیر باقی بماند، آنگاه دست به عمل میزد. او گام به گام پیش میرفت تا دست بالا را میگرفت. هنر برژنف در توانایی اش در شکاف انداختن میان رقیبانش، دامن زدن به سوءظنهای متقابل و پس از آن، عمل کردن به عنوان یک میانجی بود (ص203 ). میتوان فهمید که گورباچف در مقایسه با لنین بیشتر شبیه شاگرد ماکیاولی است او در سراسر کتابش همواره میگوید شما متوجه نمیشوید که به عنوان رهبر یک دولت چه مسئولیت سنگینی بر دوش ماست همه کادرهای قدرتی مخالف و حتی موافق در شبکه های مختلف وزارت کشوری، به نوعی میخواستند بدانند از پروژهایی که من تصمیم داشتم پیاده کنم آنها چه نفعی میبرند. برای همین من ناچار بودم تمام این تنشها و ترس های آنها را در نظر گیرم و سیاستی در حزب پیش گیرم که با کمترین دردسری به اهدافم برسم. پس با حرف های گورباچف میتوان فهمید چرا همواره مردم جهان می گویند حقیقتا سیاست چیز کثیفی است و پدر و مادر نمیشناسد. گرچه در دوران معاصر واژه سیاسی در جنبش های افقی کمتر به کار میرود و اکثراً با واژگان مبارزین و فعالین اجتماعی و آزادیخواهی خود را معرفی میکنند و این نشان دهنده رشد آگاهی مبارزان انقلاب اجتماعی در این دوران می باشد. یک نگاه مختصر به رده بندی دیوانسالاری حزب کمونیسم در دوران گورباچف در ارزش گذاری موقعیت و مقام های اجتماع کشوری(دولت ملی) جالب است:
دبیر کل، 2) هیئت رئیسه، 3)کمیته مرکزی، 4) اعضاءکنگره، 5) دبیرخانه حزب جمهوری، 6) کمیته مرکزی حزب جمهوری، 7) کنگره حزب جمهوری، 8) کمیته منطقه ای حزب، 9) نهاد های حزبی بخش، 10) کنفرانس حزبی بخش، 11) سازمان های اولیه حزب، 12) اعضای عادی حزب (ص.39).شاید بهتر بود در شماره 13 نامی هم از مردم عادی میبردند، اما مگر مردم در دیوانسالاری قدرت، آدم به حساب می آیند؟!! شما مطمئن باشید هرکدام از این نهاد ها حداقل ده تا بیست زیر مجموعه با خود دارد. تازه تقسیم بندی بخش دولت و شورای وزیران به جای خودش، و بعد کافیست نگاهی به تقسیم بندی آدم خوران متخصص درون ارگان های مربوط به وزارت پلیسی چکا بخش داخل و خارج کشور روسیه بیاندازید ( کتاب آلباتس دولت در دولت). حقیقتا دیوانسالاران دولت مدرن در جهت سلطه و استثمار با انسان ها و جامعه زیستی شان چه ها که نکرده اند و این بی تردید شامل دولت های اروپا هم میشود. تنها یک چشمه کوچک از خشم مردم در بحران 1991 روسیه، نزدیک بود وزارت چکا را پایین کشد. اگر تنها مردم جنبش توری شکل افقی را بتدریج گسترده کنند آنگاه این ساختارهای فرسوده قدرت در خود فرو می ریزند.
سیاست تسلیم لنین در برابر آلمان
سرانجام بعد از یکسری بحث های تخاصمی بین بلشویکها و تهدیدهای لنین، پیمان نهایی تحقیر آمیز برست– لیتوفسک با آلمان که رهبری این مذاکرات صلح با تروتسکی بود درمارس1918 بسته شد و لنین این مسئله را یک امر حیاتی برای باقی ماندن بلشویک ها در قدرت میدانست زیرا لنین در عمل، اعتقادی به ائتلاف جبهه سوسیالیست ها علیه آلمان را نداشت از این جهت اکثراً او را خائن نامیدند و بسیاری معتقد بودند که دولت آلمان از قبل این تبانی را با لنین کرده بود که اجازه داد با قطار محافظت شده، تیم رهبری بلشویک را به روسیه وارد کند و دست به کودتا بزند. ما دقیقا نمیدانیم که صحبت های پشت پرده جناح بورژوازی چپ لنین با دولت آلمان در آن زمان چه بوده است. ده سال پیش کتابی را در این زمینه مشخص مطالعه کردم که به نظرم صرفاً تاریخ نگاری ضعیف و مبهمی بود. اما دیوید شوب می نویسد: ژنرال هوفمان رئیس ستاد ارتش آلمان در شرق، از سیاست پیشنهادی وزارت امور خارجه آلمان، توسط فون مالتزان و ارزبرگر ریئس سازمان تبلیغاتی برای چنین استراتژی ای در جهت تضعیف کردن دولت روسیه و ایجاد آشوب در ارتش تزاریسم استقبال کرده بودند (ص 220 ).دمیتری از پرداختن به این موضوع تفره میرود اما می گوید، لنین قدرت اراده و آینده بینی بی نظیری از خود نشان داد هر چند آلمان صلح غارتگرانه ای را به روسیه تحمیل کرد و روسیۀ لهستان، لیتوانی، استونی، کورلاند، کارس، باتوم و بعضی از جزایر بالتیک را به دست آورد اما در ازایش به لنین فرصت داد تا روسیۀ بزرگ و قدرتمند امروز را بسازد. زیرا لنین تشخیص داده بود که اگر این جنگ به شکل سابقش پیش میرفت در عرض چند ماه حکومت پرولتاریا به دست ارتش دهقانان سرنگون میشد و این همان بحث محوری لنین با بلشویک های مخالف بود(ص77). اما دمیتری اشاره ای هم به این موضوع نمیکند که بعد از تسلیم شدن روسیه، جبهه متحدآلمان چه بلایی بر سر جنبش های انقلابی در آن مناطق آورد. فراموش نشود که دمیتری ولکوگونوف مشاور ارشد نظامی بوریس یلتسین در سال 1995 است و از جایگاه مقام عالی کشوری برخوردار است. این ها به مانند لنین از بورژوازی صنعتی مدرن دفاع میکنند. لنین همواره نفرتش را از جنبش های کمون های دهقانی نشان داده بود و اساسا مردم روستا و آبادی را عقبگرا، بدون انضباط و بی فرهنگ و غیره تصور میکرد و فقط محصول زندگی بخش آنها را به زور سرنیزه میخواست. اتحادش با جناح چپ سوسیالیست دهقانی هم یک سیاست فریب ماکیاولی بود. لنین حتی سیاستمدارانه از منشویک های چپ هم تاکتیکی پشتیبانی می کرد تا مثلاً جناح های راست تر را اول سرکوب کند و بعد سراغ تصفیه بقیه متحدینش برود. اما دمیتری به سبک دیپلماتیک زیرکانه ای مینویسد: یک پلورایسم سوسیالیستی واقعی توسط بلشویک ها و سوسیالیست چپ بوجود آمده بود و این یک فرصت تاریخی بی نظیری بود که اگر حفظ میشد دیگر در آینده به استالین هم اجازه نمیداد دست به یک انحصار قدرت سیاسی بزند و تمام کمیسر های عالی رتبه اول حزب بلشویک لنین را از سر راه خودش با بیرحمی تمام بر دارد چون استالین همان زمان هم سوسیالیست های دهقانی را خرده بورژوازی ضد انقلابی خطاب می کرد، در حالیکه لنین اظهار می کرد“اتحاد بلشویک ها و انقلابیون سوسیالیست چپگرا میتواند ائتلافی شرافتمندانه ای باشد زیرا هیچ گونه اختلاف اساسی میان منافع کارگر مزد گیر و دهقان استثمار شده وجود ندارد“(ص63 ). اما با توجه به واقعیات آشکاری که تا کنون ذکر شده، لنین حتی استالین و دیگران را به خاطر سازششان با گروه های سوسیالیستی دهقانی در کمیته شوراها، به شدت محکوم میکرد. لنین هم در تئوری و هم در سیاست کوچکترین اعتقادی به پلورالیسم قدرت دولتی نداشت و فقط یک قدرت چپ( بورژوازی) واحد را مدام بر یارانش دیکته می کرد و دمیتری نمیخواهد رهبر بزرگش را در اینجا خراب کند که او سیاست های ماکیاولی و نچایفی را شبانه روز در مغز استالین و دیگر یاران بلشویک فرو می کرد که چگونه باید رقبای سیاسی و مخالفان را از گردونه قدرت خارج کرد و نهایتا هم هر گونه آزادی را در جامعه عملا قصابی کرد.
در چنین شرایطی چند ژنرال تزاری در جبهه جنگ، با تبلیغات برضد خیانت لنین به کشور روسیه، ارتش سفید را علیه حکومت بلشویک تشکیل دادند اما این اساسا جنبش های دهقانی و ماخنویست ها بودند که در برابر ژنرال های سفید، گولاکها و مهاجمین خارجی به صورت جنبشهای چریکی، مقاومت و ایستادگی می کردند. در شهر پتروگراد اعتراضات و نا آرامی ها در درون کارخانه ها، انجمن ها، میادین و خیابان ها پا گرفته بود. سازمان های سوسیا لیستی و شورایی در سردرگمی دست به اتحادهای عجیب و غریبی میزدند و دیکتاتوری لنین و سانسور سیاه که در تاریخ روسیه بی نظیر بوده مورد نفرت تمامی آزادیخواهان واقع شده بود. محصولات غذایی در شهر ها کمیاب شد، کارخانه ها برای تولید بردگی زیر بار کمیته های نظامی و سربازان سرخ بلشویکی نمیرفتند. سازمان چکا دست به خشونت بی رحمانه ای زده بود. جناح چپ حزب سوسیالیست انقلابی، تنها نیرویی بودکه در ائتلاف سیاسی با بلشویک ها، تقریبا یکسوم وزراتخانه ها و چندین پست دیگر کمیسری را در دست داشتند. آنها در جلسات متعدد به سرکوب مردم توسط پلیس چکا و حمله به اسیران چک در منطقه ولگا(متحدین دولت موقت در جنگ علیه آلمان) زیر نظر کمیته نظامی تروتسکی که حالا کمیسر جنگ و رئیس شورای نظامی روسیه شده بود، شدیداً اعتراض کردند و تهدید کردند که ائتلاف را خواهند شکست. در یکی از اسناد خانم آلباتس چنین آمده است. نخستین کمیسر خلق در دادگستری سوسیالیست انقلابی چپ اشتینبرگ نوشت:
به اراده قدرت انقلابی، طبقه ای از آدم کشان انقلابی بوجود آمده است که سرانجام بزودی قاتل انقلاب خواهند شد(ص112 ، دولت در دولت)
در اینکه تروتسکی نفر دوم قدرت در دستگاه بلشویک بود کمتر کسی شک دارد. دیمتری حتی بسیاری از طرح های تشکیل ارتش سرخ را از ابتکارات تروتسکی میداند چنانکه لنین در اجرای امور نظامی بالاترین اعتماد را به او داشت و استالین هنوز به اندازه او در روسیه شناخته شده نبود و این دستورات جنگی تروتسکی بود که به همه ابلاغ میشد(ص15). ارتش سرخ در 23فوریه 1918 به ابتکار کمیسر جنگ تروتسکی تشکیل شد. در شروع شکل گیری آنهایی که به حزب بلشویک وفادار بودند به طور داوطلبانه پذیرفته میشدند اما در ژوئن همان سال خدمت وظیفه در روسیه اجباری شد تا زیر نظر کادرهای وفادار به حزب، آموزش ببینند (ص328 شوب).
جنایت ها و اعدام های صحرایی از طرف پلیس چکا چنان بالا گرفت که جناح چپ سوسیالیستی، زیر فشار دیگر جنبش های اجتماعی مجبور شد جایگاه خودش را با سیاست اختناق لنین روشن سازد. در تابستان 1918 آنها برای حفظ اتحادشان با بلشویکها یک برنامه 5ماده ای را به کنگره سراسری شوراها پیشنهاد دادند: 1- انحلال جوخه های مصادره غلات. 2-انحلال ارتش سرخ ثابت. 3- انحلال ارگان پلیس مخفی چکا. 4- اعلام یک جنگ چریکی علیه آلمان. 5- برقراری صلح با لژیون چکسلواکی(در منطقه ولگا). لنین از خشم، صریعا پیش دستی کرد و برخی از سران جناح سوسیالست چپ را به سرعت دستگیر کرد. دولت آلمان به روشنی از وضعیت درماندگی لنین برای خاموش کردن آشوب های داخلی اش با خبر بود و مداوما از طریق سفیرش کنت میرباخ در روسیه، دستوراتی را صادر می کرد و دستگیری افسران لژیون چک هم بر همین منوال بود و یا اینکه دولت لنین چه موقعیت هایی را در مناطق مختلف روسیه، باید برای جبهه مشترک آلمان، فراهم کند. بدین جهت واکنش به اختناق در اشکال قیام ها و برنامه های ترور از جانب جنبش مردمی و انقلابی علیه پلیس چکای دذرژینسکی و کمیته نظامی تروتسکی در شهر ها و روستا ها به تدریج آغاز شد.همانطور که قبلا گفته شد دو شهر پتروگراد و مسکو در قبضه استحکامات قوی استراتژیست های خبره ای چون لنین، تروتسکی، زینوویف، دذرژینسکی و… قرار داشت. گارد مسلح ویژه لتونیایی بیدرنگ مخالفین را تیرباران می کرد حتی روستاهایی هم که در مقابل ژنرال های مهاجم ایستادگی کرده بودند باز مورد حمله چکا و ارتش سرخ واقع میشدند و اگر در خدمت ارتش سرخ حاضر به جنگ نبودند تیرباران میشدند. کنت میرباخ سفیر آلمان در روسیه از طرف سوسیالیست ها ترور میشود در مسکو چند ساختمان دولتی و اداره تلگراف اشغال شدند سوسیالیستها به سرتاسر روسیه، قیام جدیدی را علیه دولت خودکامه بلشویکها مخابره کردند. لنین از قدرت نظامی متمرکزی برخوردار بود و اوضاع را به سرعت به چنگ گرفت. لنین، قدرت تبلیغاتی در دستش بود و اعلام کرد دولت در تنگناه جنگ قرار گرفته و ماجراجویان، اوباشان و جاسوسان خارجی میخواهند کشور را به ورطه سقوط کشانند. دولت آلمان برای مرگ سفیرش دولت لنین را تهدید کرد. لنین برای آرام کردن خشم دولت آلمان، دستور تیرباران 25 نفر از سرکمیسرها و وزیران گروگان گرفته شده سوسیالیست چپ را صادر میکند و میگوید این وام بیگناهی ما به دولت آلمان است(ص329).
اگر فرصتی شود در مقالات آینده از جنبش های دانشجویی بخصوص در مسکو که مرکز دانش و انجمن های دانشجویی بود صحبتی به میان آوریم وعکس ها و کاریکاتور هایی که از سرکوب و سانسور بورژوازی تازه تاسیس متمدن لنین و چکا را در روزنامه ها و نشریات چند صحفه ای آنها که اکثراً مخفیانه انتشار میافت را نشان دهیم که در نظر دانشجویان مبارز روسیه این اختناق لنینی، ده ها برابر بدتر از دوران تزاریسم بود. فراموش نشود که در اوایل اختناق چکایی، حتی اخبار این سرکوب ها در روزنامه های دولتی بلشویک و روزنامه هفتگی چکای هر منطقه گاهی با نام اسامی شان مرتبا درج میشد. البته تحت عنوان سرکوب آشوب گران و اراذل و اوباش تا در دل مردم رعب و وحشت ایجاد کنند.( جالبه که لنین هم، مخالفین خود را همواره اراذل و اوباش میخواند و اِما گلدمن هم در کتابش به این موضوع اشاره کرده است که لنین آنارشیست ها و دیگر سوسیالیست ها را مرتب اراذل و اوباش خطاب می کرد).بطور نمونه، جنبش دانشجویی قبل از انقلاب اکتبر یکی از مراکز اصلی اعتراضات علیه استبداد تزاریسم بود. آنارشیست ها اکثراً در عرصه های فرهنگی، هنری و ادبی بیش از دیگران علاقه نشان میدادند، اما چندین روزنامه کارگری هم انتشار میدادند اما از آنجا که برای سیاست های قدرتی و برنامه ریزی های تشکیلات بوراکراسی حزبی، اساسا ارزشی قائل نبودند و اینگونه فعالیت ها را از مقاصد سلطه قدرت بورژوازی تحلیل می کردند. طبیعتا نسل جوان با توجه به عرصه های فرهنگی، هنری اجتماعی در هر کجا که حضور داشتند مبارزات کارگران و دهقانان و اقشار دیگر را در جهت ایجاد مناسبات شورایی مستقل وآزاد، ایجاد انجمنهای تعاونی بدون مناسبات رئیس و مرئوسی ساماندهی می کردند، تا خلاقیت های فردی آنها در سازندگی زندگی اجتماعی زیستی شکوفا شود. آنها بیشتر از باکونین، کروپتکین، تولستوی و چندی دیگر تاثیر گرفته بودند. امثال مارکس و لنین غرق در ایده های تشکیلات حزب وقدرت بودند از این جهت هرگز قادر به درک مبارزه آنارشیک و مناسبات افقی آنها نبودند و مدام آنها را تخیل گرا با افکار رومانتیکی خطاب می کردند. پیمان حیله گرانۀ صلح برست لیتوفسک توسط بلشویکها در جهت خریدن وقت برای تثبیت دیکتاتوری کارگری هم از طریق سرکوب ژنرال های مخالف تزاری و همینطور جنبش های پارتیزانی دهقانان، انجام شد. بر همین اساس آنارشیست های مسکو و پتروگراد چند کنفرانس بر پا کردند که دانشجویان در آنها نقش به سزایی داشتند. در اوایل آوریل 1918 پلیس چکا به 28مرکز دانشجویی و انجمن فرهنگی آنارشیست ها در مسکو یورش برد، چهل تن کشته و زخمی شدند و پانصد نفر هم به شکنجه گاه های چکای دزرژِنسکی، افتادند. فردای همان روز، نشریه خواهری آنارشیک( Journal Sister ) بروستیوگ در پتروگراد این عمل جنایتکارانه بلشویک ها را محکوم کرد و اعلام کرد که آنارشیست ها در مقابل سیاستهای ترور لنین ایستادگی خواهند کرد.(ص112 اسناد روسیه، پل آوریچ).
لنین با اعدام آزادیخواهان و سوسیالیست های چپ عملا اعلان جنگ نه به آلمان بلکه به مردمش داد. یک کمیسر سوسیالیست چپ در جبهه اعلام جنگ علیه دولت مسکو و آلمان را میدهد. اما کمیسرهای چکا پیشدستی کرده و او را میکشند. اما چندین کمیسر بلشویک چکا، بخصوص اوریتسکی(رئیس چکای پتروگراد) یکی از معاونین اصلی دذرژینسکی و عضو مهم کمبته مرکزی توسط سوسیالیست ها و دیگر مخالفین بلشویک ترور میشوند. به نظر این چیزی بود که لنین کاملاً در انتظارش هم بود تا دست به یک تصفیۀ کاملاً حساب شده علیه هر گونه اعتراضی بزند و قدرت نهایی اش را در کشتار و قتل عام به رخ همگان بکشاند. در ماه ژوئیه 1918 او تمام خانواده تزار را که در گروگان داشت اعدام میکند حتی تمامی بچه ها و خدمۀ آنها را هم میکشد. به دستور لنین، اجساد باید سوخته شوند و در جای نا معلومی خاکسترشان را گم کنند تا مبادا عده ای در آینده بخواهند مقبره ای بر پای خاکشان بسازند. در کتاب شوربختی روسیه، خانم هلن به جزییات این کشتار پرداخته است که چرا لنین حتی به ده ها کودک نوزاد و مادرانشان هم رحم نکرد. میتوان فهمید به راستی دیگر چه نیازی بود که آنها در چشم مردم توسط دیکتاتوری نو رسیده، محاکمه شوند؟ اینکه آزادی به مردم نداده بودند و یا در طول صد سال 1000 نفر را اعدام کرده بودند و یا بسیاری از سران ارتش و کارمندان پلیس اخرانای تزاری که حالا در خدمت دولت بلشویک به امور وطن پرستی ادامه میدادند، افشا شوند؟ پلیس چکای لنینی در عرض همین چند ماه تنها ده ها هزار نفر را بدون محاکمه تیرباران کرده بود. این قتل عامها به وضوع طرز فکر و کاراکتر لنین را در چهره دیکتاتوری و دیپلماسی سیاسی نظامی ساختار قدرت نشان میدهد. پس در واقع پایگاه اجتماعی لنین هیچ قشر معینی از مردم به جز نظامیان و آدمکشان نبودند. او حداقل بسیار روشن، تنها بر اهمیت نقش کارگران کارخانه ای برای تولید انضباط دیکتاتوری کالایی تاکید میکرد و در عمل هم نشان داد که برای آزادی و خوشبختی عاطفی انسانی آن ها ذره ای ارزش قائل نیست، زیرا شدیدترین خشونت را برآزادی اجتماعی همان کارگران اعمال کرد. حتی کارگران پتروگراد را که علیه ترور های چکا دست به اعتصاب زدند به صورت دسته جمعی تیرباران کرد. او حتی تنها فراکسیون کارگری درون حزبی خودش را هم تحمل نکرد و پس از آن هر عضو حزبی ای که سلسله مراتب دستور را رعایت نمی کرد شدیداً تنبیه میشد . چنان نظارت نظامی ای را در کارخانه ها بر بالای سر کارگران قرار داد که جرات یک اعتراض کوچک را هم نداشته باشند. اما پس چرا لنین اینهمه شعار کارگر کارگر را میداد؟ او کارگر انضباطی کارخانه ای را بهترین ابزار مکانیکی تولید اقتصادی قدرت جدید بورژوازی چپ صنعتی میدید که بدون یک جنگ طبقاتی کنترل مطلق بر همان طبقه کارگر آن هم برای پیشی گرفتن از رقبای بورژوازی خود در سطح جهانی امکان پذیر نبود. لنین از اخلاق عاطفی متنفر بود او با آگاهی به یک جنگ مداوم گذارتخاصم قدرت رقابتی با بورژوازی به ناچار میبایست علیه آزادی طبقه محروم از طریق تشکیلاتی آهنین شدت عمل نشان دهد. او از تمام بلشویک ها و کل مردم یک انضباط پرولتاریایی را انتظار داشت و این لزوم یک تشکیلات منظم طبقه را در جهت رسیدن به این اهدافش می طلبید. از این جهت دائما میگفت پرولتاریا اخلاق نمیشناسد اخلاق پرلتاریا همان جنگ طبقاتی است، البته که به صورت وارونه اش در خدمت اهداف سلطه امپراطوری چپ. پس لنین ساختار کارخانه را به عنوان یک پایگاه پادگانی تقسیم کار منضبط تولید قدرت اقتصادی، تسلیحاتی وتوسعه نظامیگری برای جنگ قدرت با دیگر سلاطین بورژوازی، امری مهم و ضروری میدانست و استالین توانست ثابت کند که بهترین کاندید در تکمیل این پروژه بود.
Mar 19
Posted on
Saturday, March 19, 2011 in
عربی
مازن كم الماز
مهداة لمن سقطوا في ساحة التغيير , و دوار اللؤلؤة , لسهير الأتاسي , ناهد بدوية , سعد جودت سعيد , و لملايين لا أعرفها
اضرب بكل ما أوتيت , اضرب , فلا حساب على الآهات أو الدماء , اضرب , فأنت سيد الأكوان , اضرب كما تشاء , و حيث تشاء , اضرب , لا تسمح للغد أن يتقدم , لا تسمح لغد الفقراء أن يأتي , أن يشرق , فغد الفقراء ليس فيه أمن دولة و لا مخابرات جوية و لا أمن سياسي و لا أمن عسكري و لا فرع فلسطين و لا سجون , و لا سادة و لا عبيد , أنت نفسك غير موجود في هذا الغد , مطرود , ملعون , في غد الفقراء , فاضرب , اضرب , لأنك غدا أنت ملعون , سيشرق غد على هذا الشرق لست فيه , ولا سيدك , و لا سيد سيدك , و لا سجن سيدك , و لا قصر سيدك , فاضرب , أنت غدا ملعون , هذه فرصتك الأخيرة , فاضرب بقوة , بكل ما تملك من قوة , لأن العبيد , أجساد العبيد , اليوم فقط ملكك فاضرب , لأنك مطرود , من غد الفقراء , لن تجد سجنا تحرسه و لا ربا تخدمه و لا عبدا تضربه , فاضرب الآن بكل ما تستطيع , لا تسمح لغد الفقراء أن يأتي , فالدم ليس عليه حساب , دم الفقراء ليس عليه حساب , حتى يأتي غد ليس ككل يوم , يوم ليس كالأيام , تحاسب فيه على كل الدماء , إياك و الحساب , فالفقراء اليوم دمهم رخيص , و في الغد , أنت و سيدك و سيد سيدك و أولاد سيدك و قصر سيدك لا تساوون حذاء طفل في بغداد أو صنعاء أو دمشق , أنتم اليوم السادة و نحن العبيد , و غدا أنتم لا شيء و نحن الأحرار , فاضرب , لأنك اليوم سيد , و كلب السيد , و غدا لا سادة بعد الغد , فاضرب , توهم , و سيدك , أن الدبابة و الهراوة و المدفع قادرة على أن تمنع الغد من أن يأتي , أنك قادر , و سيدك , على تأبيد عبوديتنا و على منع حريتنا إلى الأبد , توهم أنك و سيدك باقون إلى الأبد , هنا , في هذا الشرق , اضرب , كم عبدا تستطيع أن تضرب ؟ عبد ؟ عبدين , ثلاثة عبيد , أربعة , عشرة , انظر حولك , أنت محاصر بالعبيد , مليون , عشرة ملايين , عشرين , إياك أن يشعر العبد بارتباك يديك و أنت تضرب , إياك أن ترفع عينك عنه و أنت تضرب , احذر , المزيد من العبيد , المزيد من العبيد , اضرب فأمامك اليوم ملايين العبيد , لكنك لا تستطيع ضرب ملايين العبيد , و لا حتى قتل ملايين العبيد , أنت تستطيع فقط أن تضرب و تخيف المستسلمين , هذا شرق ليس فيه مستسلمين بعد اليوم , أنت تخيف العبيد , و هذا شرق ليس فيه عبيد بعد اليوم , فاضرب , فمع كل ضربة , مع كل شهيد , يقترب غد الفقراء , فجر الحرية يقترب , أما أنت فاضرب , فإنك غدا ملعون , ها هو الغد يقترب , فاحصد ما شئت من دمنا ثم امض , و معك سيدك , و سيد سيدك , و كلب سيدك , و أم سيدك , و أصنام سيدك , هذا شرق ليس لك مكان فيه بعد اليوم , فاضرب ثم امض , و انس أنك كنت ذات يوم في شرق تسوسه بسوطك لصالح بعض الطغاة , فذلك الشرق قد أصبح مثلك تماما , ماضينا الذي انتصرنا عليه و ألقينا به إلى حيث يجب , إلى مزبلة التاريخ , أمامك اليوم فقط فاضرب ……
Mar 19
Posted on
Saturday, March 19, 2011 in
فارسی
م_ع آوریل 2009
کودتای لنین در انقلاب 1917روسیه
سرانجام در 24 اکتبر قیام بلشویکها شروع شد و کمیته انقلابی ساختمان های دولتی را به راحتی اشغال کرد و به طرف کاخ زمستانی کرنسکی که همه وزرا در آنجا بودند رفتند. بعد از شلیک چند توپ از ناوگان دریایی کرونشتات( که شورای ملوانان مبارز و آزادیخواه در آن حضور داشتند)، گارد ویژه کاخ به همراه وزرای حکومت موقت تسلیم شدند ولی کرنسکی زودتر فرار کرده بود. ساعتی بعد همه در تالار گنگره سراسری شوراها جمع شدند و لنین فریبکارانه اعلام کرد رفقا این انقلاب کارگران و دهقانان است. لنین تاکتیکی شعار سوسیالیست های دهقانی را در مصادره املاک و زمین های گولاک ها در سرتا سر کشور به نفع دهقانان که خود بخود در حال انجام شدن بود، صادر کرد. لنین به فوریت شورای موقت کمیسرهای خلق (شورای وزیران) را تاسیس کرد که مثلاً تا روز برگزاری مجلس موسسان در ماه نوامبر ناظر اوضاع فعلی باشند. با وجود این، صد نماینده از شوراهای سراسری به مذاکرات تشکیل حکومت ائتلافی بلشویکها و بخشی از سوسیالیست های چپ دهقانی اعتراض کردند و کنگره را ترک کردند. روز بعد پست های وزارت بین مالکین موقت قدرت تقسیم شد. لنین، رئیس وزیران، تروتسکی کمیسر خلق در امور خارجه( بعد از قرارداد برست لیتوفسک او کمیسر جنگ شد)، استالین کمیسر خلق در امور اقلیتهای ملی و…….حالا این شیفتگان گنجینه دولتی در کمتر از 24 ساعت غنایم قدرتی را با ولع هر چه تمامتر بین خود تقسیم کردند و به تدریج فرصت طلب ترین و جاه طلب ترین افراد در برابر درگاه دولت کمونیسم سر تعظیم فرود آوردند.
28 بانک مرکزی روسیه ملی اعلام شدند ودر اختیار حکومت موقت بلشویکها قرار گرفت و کارمندان به دولت جدید، ابراز وفاداری کردند. اوضاع روسیه تا انتخابات ماه نوامبر 1917 را باین گونه میتوان توصیف کرد. یکی، احزاب و سازمان های قدرت دولتی سوسیالیستی بودند به مانند، بلشویک ها، منشویک ها، سوسیالیسم چپ دهقانی، حزب اراده مردم، اکونومیسم سوسیالیستی، چندین سازمان مستقل سوسیالیستی کارگری، شماری از شورا های مستقل کمیته شوراهای سراسری کارگران و دهقانان و سربازان روسیه، گروه بوند و سوسیالیست های مهاجر و…. در ضمن اکثر این گروه ها در روند این شورشها و قیام ها دارای یگان ها رزمی و کمیته های مسلح چریکی و ضربتی بودند. گروه دوم: حامیان حکومت غیر سوسیالیستی( علیه تزاریسم و اشراف بزرگ دهقانی) را میتوان از چند دسته جمهوریخواه بورژوازی به مانند دکامبریست ها، کادت ها(که در انتخابات ماه آینده 17 نماینده در مجلس به دست آوردند)، کرنسکی لیبرال سوسیالیست و چندین گروه از اقلیت های ملی( با 86 نماینده)و گرو های مستقل(11 نماینده کسب کردند) نام برد. جریان برجسته دیگری که حکومتیان بطور کلی به آن کم بها میدادند و طبعا در دعواهای قدرتی دولتی آنها شرکت نمی کردند،آنارشیست ها بودند که در روزنامه هایشان از شروع دولت موقت کرنسکی، منشویکها و بلشویکها را به خاطر طمع قدرت و دروغ به آزادی شوراها و شرکت در مجلس کرنسکی محکوم می کردند و اساسا به شوراهای خودگردان و مستقل اجتماعی، بی نیاز از سلطه هرگونه دولتی بر بالای سرشان، باور داشتند که جامعه و مردم به طور طبیعی تنها باید به شوراهای محلی منطقه ای، کانونها و انجمن های ارتباطی و تصمیم گیرنده خود اتکا کنند تا بتوانند مستقیما مناسبات واقعی شورایی را بر قرار و تجربه اندوزی کنند. اما طبیعتا افکار هیچ گروهی از جنبش حتی در درون خودش هم یک دست نبود و همه آنها از گرایشات فکری متفاوتی در ارتباط با مطالبات آزادیخواهی شان به صفوف مختلف جریانات اجتماعی، دور و یا نزدیک میشدند.
اعمال سانسور و اختناق توسط دولت موقت لنین
در چنین اوضاعی شوراهای دهقانی با نیروهای مقاومت پارتیزانی، زمینها را ازگولاکها مصادره می کردند و مسایل ملی، قومی و منطقه ای در انجمنهای محلی و سراسری به بحث و تصمیم گیری گذاشته شده بود. روزانه صدها مقاله، روزنامه و اعلامیه با نظرگاههای مختلف در اجرای شیوه ها و برنامه های بهتر برای آینده شان در سطح جامعه انتشار می یافت. فراموش نشود که لنین در این شرایط فضای باز اجتماعی چندین ارگان قدرتی کمیته نظامی انقلابی به رهبری تروتسکی و کمیته اجرایی مرکزی سراسری شوراها را در دو شهر اصلی و مهم روسیه، یعنی پتروگراد و مسکو مستقر کرده بود و سازمان پلیسی چکا دو ماه بعد رسما تشکیل شد. در درون کمیته های اجرایی مرکزی در واقع یک جناح رزمی بلشویکی لانه کرده بود. شاید اکثر نیروهای بلشویک حتی به یک هزارم افراد جامعه 120 میلیونی روسیه نمیرسیدند و تصورش را هم نمی کردند که لنین با چه نقشه هایی برای قلع و قمع کردن تمام گرایش های مخالف خودش، حتی در داخل حزب بلشویک از قبل آماده شده بود. هر چند لنین آشکارا، علیه نظرات مخالفش، همواره نقد کوبنده، سازش ناپذیر و بیرحمانه ای را در روزنامه ها و سخنرانی هایش مطرح می کرد اما در عمل مدام به پای همکاری و تشکیل کنفراس ها و اتحادهای تاکتیکی و حتی برخی ائتلاف های استراتژیکی رفته بود. اما این دیکتاتور حرفه ای چگونه میتوانست وسوسه چنین تحمه لذیذی به نام “دولت موقت” که اکنون به راحتی در چنگش قرار گرفته، نشود. این حتی میتوانست بیشتر از یک معجزه باشد که چنین قدرتی نصیب لنین شده بود، پس چرا آن را دائمی نکند. او در مقاله دولت و انقلاب می نویسد:
” طبیعت بشر به گونه ای است که آرزومند تسلیم و انقیاد است، تا زمان برقراری سوسیالیسم، پرولتاریا نیاز به دولتی دارد که بجای اعطای آزادی، فقط مخالفانش را در هم بشکند. در این میان، مسیر کار کاملاً روشن است، چون دولت فقط یک نهاد موقت است که ما ناگزیریم آنرا در مبارزه انقلابی برای درهم شکستن مخالفان از راه زور، به کار گیریم لذا صحبت کردن از یک دولت مردمی آزاد، کار محملی خواهد بود. در طول دوره زمانی ای که پرولتاریا هنوز به دولت نیاز دارد، این نیاز در راستای آزادی نیست بلکه برای درهم شکستن مخالفان است و هدفی که باید آن را به هر قیمتی به دست آورد“(ص296).
لنین استاد حیله گری و خشونت ضربتی است و بی مهابا با هیجان شور قدرت که به او هجوم آورده، شرایط لازم را برای جنگ داخلی علیه مخالفینش، در واقع علیه فضای آزادیخواهی جامعه، زمینه چینی میکند. در 10 نوامبر 1917 فرمانی را مبنی بر محدود کردن آزادی مطبوعات صادر میکند که این اقدامات تحت شرایط فعلی موقتی است تا دولت جدید آینده قویاً مستقر شود. برخی از کمیسرهای بلشویک به مانند ریکوف،کامنف، گورکی و چند تایی دیگر به خاطر جنون سکتاریست قدرت بیش از حد لنین استعفا داده اند. برخی بلشویک ها و سوسیالیست های نزدیک به لنین از بی پروایی او در به آتش کشیدن جامعه ترسیده بودند و میگفتند، لنین به نظر مشاعر خود را از دست داده و فاقد هر گونه حس مسئولانه ای در قبال آزادی جامعه است و تنها عده ای خام که از خودشان اراده و اختیاری ندارند به دور او جمع شده اند. سلیمان دوست لنین که به تازگی از سوئد برگشته بود از لنین می پرسد: آیا تو میخواهی در این جزیره کوچک از افکار آرمانی ات، واقعا یک دولت سوسیالیستی اتوپیایی را پیاده کنی؟ لنین پاسخ میدهد، این تازه یک طرح اولیه است، حیرت انگیزتر اینکه موضوع روسیه نیست ما میخواهیم راه انقلاب جهانی را زیر نظر دولت شوراهای روسیه بگشاییم( ص291 ). لنین از سوسیالیسم افقی شورایی انسانی در اینجا صحبت نمیکند بلکه با شناختی که از جاه طلبی جابرانه لنین داریم شباهت او به سیاست هیتلر، موسیلینی و بوش… کاملاً روشن است و بی جهت نبود که اکثر یاران سوسیالیست به مانند بوگدانوف، لیونید کراسین، بازروف، روژکوف، مارکسیم گورکی و غیره، قبضه کردن قدرت توسط لنین را یک ماجراجویی نابخردانه میدانستند که او را دچار جنون سیاسی کرده است(ص287).
لنین نمی گوید که ما جلوی خشونت علیه آزادی مردم و جامعه را میگیریم بلکه مدام بطور موزیانه ای دائما میگوید” ما میخواهیم خشونت به نفع مردم را سازماندهی کنیم” کاربرد جملات و عبارات لنین یک سره سادیستیک و خشونت بار است، اینکه ما برای دیکتاتوری آمده ایم، ما تمام جامعه را زیر انضباط آهنین پرولتاریا قرار میدهیم تا بورژوازی و ضد انقلاب فرصت ضربه زدن را به خود راه ندهند، ما علیه دشمنان انقلاب بیرحمانه عمل میکنیم. باید سئوال کرد که اگر 95 درصد مردم روسیه همواره آزادی میخواستند و حاضر بودند در کنار دوستان آزادیخواهی قرار گیرند پس چرا لنین تا این حد خود را تنها میدید و مدام دست به ایجاد ترور در جامعه میزد؟ در واقع لنین آگاهانه، این را میدانست که او جز آن یکی دو درصد بورژوازی چپ صنعتی است و اشتهایش برای قدرت چنان بالاست که اول سر فرزندش را از تن جدا میکند تا بقیه حساب کار دستشان بیاید. از نظر او یک رهبر قاطع و دیکتاتور پرولتاریا باید اول از همه بُرندگی قدرت پرولتاریا را به خودکارگران ثابت کند تا بورژواهای رقیب همه قبضه کنند و کل جامعه از ترس سرکوب و اختناق، او را به عنوان فرماندۀ بی بدیل و بلا عوض کل قوا به رسمیت بشناسند تا این بیماری پارانویایی لنین (ابرمن فرویدیسم) بدون هیچ رقیبی در او آرام گیرد و به این وضعیت پارادوکسیکال پایان داده شود. این همان چیزها یی است که ژیژک معاصر افتخارآمیز در باره قاطعیت لنین میگوید که در لحظات حساس تصمیم گیری مکث را جایز نمیشمرد و این تنها از عهده رهبران مقتدر برمی آید چون از آن قصاوت لازم برخوردارند. خوب آقای بوش هم مقدمات تبلیغاتی روانی دشمن در کمین را اول اشاعه داد و بعد گفت ما منتظر حمله دشمن نمی مانیم بلکه ما استراتژی =حمله پیشدستی= را به کار میگیریم.
لنین در سال 1920 گفت: طبقات اجتماعی را احزاب هدایت میکنند و هدایت احزاب به عهده کسانی است که رهبر نامیده می شوند… این الفبای کار است. اراده یک طبقه گاهی اوقات به وسیله یک دیکتاتور تحقق می یابد…سوسیال دموکراسی شوروی هیچگونه تعارضی با حکومت فردی و دیکتاتوری ندارد…آنچه که ضرورت دارد همانا حکومت فردی است یعنی به رسمیت شناختن اختیارات دیکتاتور مآبانه یک فرد…تمام حرفهایی که درباره حقوق برابر انسانها می زنند چرند و مزخرف است(ص100 ) البته در اینجا بهتر بود که دیوید شوب نقطه چین ها را نمیگذاشت تا بحث لنین کاملتر روشن شود که لنین به عنوان یک رهبر به اصطلاح شایسته حق این دیکتاتوری را برای خواست پیروزی پرولتاریا کسب کرده است و تا زمانیکه به کمونیسم نرسیدیم از برابری خبری نیست. کاتولیک های متعصب هم میگفتند تا مسیح ظهور نکند کسی رنگ خوشبختی را نخواهد دید. زیرا مردم اجازه دادندکه مسیح به صلیب کشیده شود و و حال مثلاً تقاصش را در عقوبت دوران گذار تا روز ظهورش پس میدهند. اما به چه کسانی و چرا؟ اما رفیق لنین چی، که این وظیفه را به پلیس چکا سپرد؟ او که آزادی و خوشبختی را زمینی میدید پس چرا شهامت و توان لذت بردنش را در کنار مردم نداشت؟ چرا همه آزادی را تنها در اعمال قدرت خودش تا سر حد جنون می خواست؟ میگویند کسی که از مردم انتقام میگیرد از عشق و آزادی متنفر است. امیدوارم در طول مقاله این موضوع روشنتر شود.
تروتسکی میگفت، لنین در هر فرصتی به ما میگفت= آیا ما قادر نیستیم آن اراذل را لگام بزنیم= . روزنامه های آپوزیسیون کم کم به حالت تعلیق در آمدند. لنین در یک همایش کمیته اجرایی مرکزی در 17 نوامبر 1917 از سیاست سرکوب نشریات دفاع کرد و اعلام کرد = تحمل این جراید به معنی این است که سوسیالیسم متوقف شده است…. دولت یک نهاد است که به خاطر اعمال خشونت به وجود آمده است….و چهار ماه بعد در کنگره شوراها در پاسخ اعتراض سوسیالیست ها که روزنامه هایشان تعطیل شده بود جواب داد: البته هنوز نه تمام آنها! بقیه روزنامه ها هم به زودی بسته خواهند شد زیرا دیکتاتوری پرلتاریا افکار مسموم بورژوازی را از بین خواهد برد= ص297. اگر به روزنامه ها اجازه چاپ دوباره داده میشد آنها باید متعهد میشدند که فرمان ها و اظهارات کمیسرهای دولت بلشویک را در صفحه اول خود چاپ می کردند. حتی روزنامه ماکسیم گورکی، عضو بلشویکی در همان چند ماه اول توقیف شد و35000 روبل جریمه شد(ص297 ). تروتسکی در عین حال به عنوان ژنرال وفرمانده کمیته نظامی و ارتش سرخ بوده و سیاست اعمال ترور را به اجرا در می آورد و همواره تا زمان تبعیدش به مکزیک توسط استالین، او یکی از طراحان اصلی عوامل دیکتاتوری بوده است.
لنین علیه مجلس موسسان
لنین تبلیغات گسترده ای از طریق رسانه های دولتی اش علیه سیاست ها و برنامه های نیروی آپوزیسیون به راه انداخته بود اما این باعث نشد که مردم دست از روز برگذاری انتخابات بردارند. لنین باور داشت که انتخابات را به راحتی خواهد برد و دیگر بهانه ای برای فعالیت مخالیفنش وجود نخواهد داشت. حدود 36 میلیون نفر رای دادند 707 نماینده برگزیده شدند و حزب سوسیالیست انقلابی(دهقانی) دو برابر بلشویک ها رای آورد. گروهی از سوسیالیست های چپ دهقانی که با لنین در دولت موقت ائتلاف کرده بودند 40 رای آورده بودند(ص 3009). لنین با وجود این شوک، اما نقشه هایش را از قبل برای سناریوهای مختلف کشیده بود. برگزاری مجلس برای تعیین قانون اساسی و موقعیت احزاب و فراکسیون ها به چند هفته بعد موکول شد. این در شرایطی است که در جبهه جنگ چندین ژنرال و سرهنگ به دست سربازان کشته شده اند و بقیه سران لشکری منتظر جهت گیری سیاسی قدرت هستند و در این مدت دستگاه ترور بلشویکی چکا و کمیته نظامی انقلاب بیکار ننشسته بودند و ستاد های ضد شورش در تمام نقاط کلیدی شهرها مستقر شده اند. با بسته شدن برخی از مطبوعات در همان ابتدای دیکتاتوری دولت موقت، لنین آگاهانه دست به تحریکاتی زده بود تا انتخابات را منحل کند که چنین نشد جامعه روسیه مملو از تجارب مبارزاتی بود و حتی تا پایان ژانویه 1918یعنی سه ماه بعد از انقلاب بلشویک ها تنها 15 درصد کارگران شهر بزرگ صنعتی پترو گراد از دولت موقت دفاع می کردند بقیه با گرایشات مختلف مات و مبهوت بودند اکثریتی با نگاه های مختلف، آینده را تا حدی در برپایی مجلس موسسان میدیدند. اکثر آنارشیست ها و گروهای مختلف شورایی کارگری و دهقانی روند برنامه های بلشویک را به خاطر خیانت به انقلاب شوراها و ایجاد جو پلیسی و توطئه چینی برای جنگ داخلی محکوم می کردند. آن ها میگفتند لنین تنها به دروغ، وعده آزادی در دست شوراهای کارگری و دهقانی و مردمی را داده است زیرا آنچه را که تا کنون ما مشاهده کرده ایم تنها متمرکزتر شدن بیشتر کمیته های پلیس دولتی در سطح جامعه بوده است. بلشویک ها در تجمعات و سرباز خانه ها و مناطق کارگری دست به تبلیغات وسیعی علیه مجلس بورژوازی زدند که این احزاب مثل دوران تزاری میخواهند همان برنامه های مفتخوری را برای سرمایه داران فراهم آورند. اگر چه بدبینی ها بیشر شده بود اما جو غالب در دفاع از کمیته شورای مجلس بود. چکا و کمیته نظامی بلشویک گاردهای مسلح ویژه لتونیایی و تعدادی تیر انداز ماهر را در اطراف مجلس و در داخل سالن ها قرار داده بودند. در روز 18 ژانویه هیجان و بی اطمینانی زیادی در دل مردم بود از اول صبح جمع چند هزار نفره ای از مردم غیر مسلح با پلاکاردهایی از قبیل کارگران جهان متحد شوید، زمین و آزادی و زنده باد مجلس موسسان به طرف مجلس دوما راهپیمایی کردند در نزدیکی دوما یگانهای ویژه بلشویکی از هر طرف به روی مردم بی دفاع آتش گشودند و تعدادی زن ومرد کشته و زخمی شدند لنین دستور داده بود علیه اغتشاش گران “در مصرف گلوله صرفه جویی نکنید“. مجلس موسسان در محاصره نظامی برپا شد تعداد زیادی ازافسران و سربازان بلشویکی مست کرده و مجلس را اشغال کرده بودند و به سخنگویان غیر بلشویک توهین می کردند و قنداق تفنگ ها را به زمین میکوبیدند. بوی جنگ داخلی کاملاً به مشام میرسید.گروه ها یکدیگر را تهدید میکردند و سرانجام سربازان بلشویک نمایندگان را با مسخره از مجلس بیرون کردند. هر چند بنا بر این شد که مجلس از فردا برقرار خواهد شد، اما لنین در روزنامه سراسری اعلام کرد که حکومت شوراها اجازه نمیدهد که مجلس بورژوازی به شرارتش ادامه دهد و برای همیشه منحل شد. ص309
لنین دولت و پارلمان را تنها برای خودش میخواست تا از طریق یک تشکیلات منظم، آهنین و یکدست بورژوازی، ابتدایی ترین آزادیهایی را که مردم در طی سال ها مبارزه علیه تزاریسم کسب کرده بودند از آنها پس بگیرد. لنین می نویسد: هر آزادی ای که مغایر با منافع پرلتاریا باشد از دیدگاه ما یک آزادی دروغین و کاذب است(ص409). همانطور که قبلا گفتم، لنین عبارت آزادی را شیادانه وارونه میکند(همان سیاست امروزین ژیژک)، و نمیگوید هر دولتی که جلوی آزادی های اجتماعی، مطبوعات و… را بگیرد ارتجاعی است در حالیکه تا قبل از قبضه قدرت سیاسی همواره فریاد میزد اگر بورژواها ادعا میکنند که حکومتشان مورد تایید مردم است پس چرا نشریات آن ها را سانسور میکنند و اعتصابات را در هم میشکنند و درآن موقع لنین در قدرت نبود و خود را یک رقیب دولت وقت میدید. اما هنوز این سئوال میتواند مطرح شود که اگر او دنبال چنین قدرتی بود چرا این مسیر را از طریق رشته حقوق به مدارج بالاتر در دستگاه تزاری دنبال نکرد تا یک جناح قدرتی را در حکومت تزار ایجاد کند و بعد مثلاً دست به یک کودتا بزند. اما تزار برادر او را کشته بود و او طبعا از تزار متنفر بود و وجدانش اجازه نمیداد به آرمان برادرش پشت کند، در ضمن او روشنفکر عصر خودش بود و امکانات مالی را هم داشت تا به راحتی و آزادانه در آپوزیسیون قدرتی قرار گیرد. اما چرا لنین جذب مارکسیسم قدرتی شد و نه آنارشیسم که تا حدی به آرمان برادرش هم نزدیکتر بود. شاید او از یاران برادرش متنفر شده بود که مثل او ایستادگی نکردند و به خاطرش دست به شورش نزدند تا او را از مرگ نجات دهند. شاید ما هرگز انگیزه های درون او را کشف نکنیم اما این سئولات و کنجکاوی ها میتواند برای نسل امروز ما حیاتی باشد که به روحیات، احساسات و نیاز های یکدیگر توجه کنند. فضا و جنبشی را بیافرینند که صداقت، دوستی و انسانیت، امکان رشد و باروری داشته باشد. به نظرم خانم آلبتس درست می گوید که همه ما در پرورش دادن دیکتاتورها و دیکتاتوری ها در جلوه های کوچک و بزرگ آن مسئولیم و تا زمانیکه جنبش مناسبات افقی و همسایگی از پایین توانمند و فراگیر نشده همواره عده ای تحقیر شده، جذب کانال های منافع قدرتی خواهند شد به هر حال هر انسانی که میخواهد در روابط عاشقی و انسانی شکوفا شود ناچار است مسئولیت مسیری را که انتخاب کرده به عهده گیرد تا از میوه های زندگی اجتماعی اش بهره مند شود هر چقدر سخت در این شرایط مخرب نئولیبرالیسم جهانی، اما هرگز نمیتوان از توانمندی با شکوه غریزه عاشقی و آزادیخواهی خود ودیگری غافل شویم مهم این است که به روزنه های امید درون طبیعت بیکران زندگی زیستی باور داشته باشیم و اگر امروز را در توان من نیست، بتوانم در دیگری آنرا ببینم و بارور شوم.
Mar 19
Posted on
Saturday, March 19, 2011 in
عربی
مازن كم الماز
يخطأ الطغاة دائما التقدير , لأنهم ببساطة لا يفهمون , ما يفهمه الطغاة أو ما يعتقده الطغاة هو أن العصا تكفي دائما لقهر الشعوب , يظن الطغاة أن الحياة
خلقت هكذا , سادة و عبيد , فقراء و أغنياء , يخطأ الطغاة التقدير أساسا لأنهم لن يفهموا أبدا ما الذي يمكن لشعب مقهور أن يفعله , يعتقد الطغاة أن الجياع و المقهورين يثورون , في أماكن أخرى , بسبب ضعف في قمع و وحشية نظام آخر , يخطأ الطغاة لأنهم يعتقدون أن ما هو صحيح في أيام الصمت و الخنوع , في زمن الركود , يبقى صحيح أيضا في زمن الثورة , يخطأ بشار الأسد اليوم إذا كان يعتقد أنه و أجهزة أمنه و بلطجيته و الجلادين الذين “يحمونه” هم أقوى من الشعب السوري … في أيام الثورة , عندما تنهض الشعوب , عندما ينهض العبيد , ينكشف ضعف الطغاة و عجز كلابهم و مرتزقتهم , ينكشف غباء الطغاة , و عجز الطغاة و وهم الطغاة , بأن الذل و القهر و القمع أشياء مثلهم , ستبقى إلى الأبد , نولد معها و نموت معها , لكن العبيد يكتبون اليوم قصة جديدة , ملحمة جديدة للحرية في هذا الشرق و هذا العالم , العبيد , الرعاع , السفلة , المقهورون , هم اليوم من يكتب التاريخ لا الطغاة , و لا جلاديهم و لا مجرميهم , خرج السوريون اليوم و إنها مسألة وقت حتى يرى بشار , و يفهم أخيرا , ما يمكن لشعب مقهور أن يفعله , في زمن الثورة , زمن الشعوب الثائرة , زمن ولادة حريتنا , لا مكان للطغاة , في وطن من الأحرار المتساوين لا مكان للطغاة , و ليس أمام الطغاة إلا أن يرحلوا , فارحل يا بشار , جاء وقت الفقراء اليوم , إنه تاريخ ثورتنا , و حريتنا , فليس أمامك إلا أن ترحل ….
Mar 19
Posted on
Saturday, March 19, 2011 in
عربی
مازن كم الماز
يخطأ الطغاة دائما التقدير , لأنهم ببساطة لا يفهمون , ما يفهمه الطغاة أو ما يعتقده الطغاة هو أن العصا تكفي دائما لقهر الشعوب , يظن الطغاة أن الحياة
خلقت هكذا , سادة و عبيد , فقراء و أغنياء , يخطأ الطغاة التقدير أساسا لأنهم لن يفهموا أبدا ما الذي يمكن لشعب مقهور أن يفعله , يعتقد الطغاة أن الجياع و المقهورين يثورون , في أماكن أخرى , بسبب ضعف في قمع و وحشية نظام آخر , يخطأ الطغاة لأنهم يعتقدون أن ما هو صحيح في أيام الصمت و الخنوع , في زمن الركود , يبقى صحيح أيضا في زمن الثورة , يخطأ بشار الأسد اليوم إذا كان يعتقد أنه و أجهزة أمنه و بلطجيته و الجلادين الذين “يحمونه” هم أقوى من الشعب السوري … في أيام الثورة , عندما تنهض الشعوب , عندما ينهض العبيد , ينكشف ضعف الطغاة و عجز كلابهم و مرتزقتهم , ينكشف غباء الطغاة , و عجز الطغاة و وهم الطغاة , بأن الذل و القهر و القمع أشياء مثلهم , ستبقى إلى الأبد , نولد معها و نموت معها , لكن العبيد يكتبون اليوم قصة جديدة , ملحمة جديدة للحرية في هذا الشرق و هذا العالم , العبيد , الرعاع , السفلة , المقهورون , هم اليوم من يكتب التاريخ لا الطغاة , و لا جلاديهم و لا مجرميهم , خرج السوريون اليوم و إنها مسألة وقت حتى يرى بشار , و يفهم أخيرا , ما يمكن لشعب مقهور أن يفعله , في زمن الثورة , زمن الشعوب الثائرة , زمن ولادة حريتنا , لا مكان للطغاة , في وطن من الأحرار المتساوين لا مكان للطغاة , و ليس أمام الطغاة إلا أن يرحلوا , فارحل يا بشار , جاء وقت الفقراء اليوم , إنه تاريخ ثورتنا , و حريتنا , فليس أمامك إلا أن ترحل ….
Mar 17
Posted on
Thursday, March 17, 2011 in
ههواڵ و ڕاپۆرت
ئەمڕۆ لە کەربەلا نزیکەی 3000 کەس، هەروەها لە بەغداد نزیکەی 200 کەس لە دژی بەشداری لەکری عەرەبستانی سعودی لە سەرکوتی ئازادیخوازانی بەحرەین، خۆپیشانیان بەرپاکرد و تێدا چەندین دروشمی سەکۆنەگەری لەشکرکێشی سعودیە و لە بەرامبەردا دروشمی پشتیوانی لە جەماوەری راپەڕیوی بەحرەین، بەرکرابوونەوە.

Mar 17
Posted on
Thursday, March 17, 2011 in
ههواڵ و ڕاپۆرت
ئەمڕۆ لە یەریڤان 10.000 کەس لە خۆپیشاندانێکی جەماوەری دژە میریدا کۆبوونەوە و خوازیاری گؤران بوون. شایانی باسە ئەم بزاڤە لە فێبریوەری 2008دا بە پێکدادان و ڕووبەڕووبووەونەی توندوتیژ دەستیپێکرد.

قسەگەرانی ئۆپوزسیونی فەرمی ئەو وڵاتە دەڵێن، ڕاستە ئەم خۆپیشاندانانە لە ڕاپەڕینەکانی وڵاتانی عەرەبییەوە سروش وەردەگرن، بەڵام گۆران لە میرایەتیدا لە ڕوانگەیەکی ئاشتیخوازانەوە دەبێت.
Mar 17
Posted on
Thursday, March 17, 2011 in
عربی
مازن كم الماز
خواطر في الثورات العربية المعاصرة 2
الثورة اللبنانية
عندما تقوم الجماهير بالثورة بسبب مقتل رفيق الحريري فإن ما تحصل عليه هو محكمة لقتلة رفيق الحريري فقط لا غير , عدد واحد محكمة , و محكمة دولية تحديدا كرمال عيون الحبايب ,
درس مهم من ثورة الأرز , أنه عندما تقوم الجماهير بثورة أرز , عليها أن تتأكد أن يترك أولئك الذين تولوا توزيع الأرز بعد الثورة أن يتركوا شيئا منه للناس العاديين , الشيء الوحيد الذي يبقي اللبنانيين العاديين في حالة رضا , أو قناعة نسبية عن وضعهم الحالي , هو المقارنة بالجار السوري , تماما كما يفعل الكوريون الجنوبيون عندما يشعرون بنفس الرضا عندما يقارنون أنفسهم بجيرانهم الشماليين , فمهما كان الوضع مأساويا لن يبلغ مستوى مأساويته عند جيرانهم , إذا كان النظام الطائفي , و زعماء الطوائف يأكلون معظم أرز الناس العاديين في لبنان فإن نظام بشار يلتهمه جميعا , بعد أن يجوع بشار الأسد السوريين يخاطبهم إعلامه قائلا : أنا سوري , أه يا نيالي ….. الواقع أن ما يحصل هو التالي : أنا سوري , إذا أنا لا آكل الأرز , أنا سوري , و النظام يأكلني و يأكل عمري و تعبي , و آه يا نيالي ,
لا أستطيع أن أتخيل سعد الحريري و هو يأمر مقاتلي و قبضايات تيار المستقبل بالدفاع عن مارون الراس أو بنت جبيل , أما أن يفعلها سمير جعجع و أن يموت القواتيون عند بوابة فاطمة فعندها سأؤمن بأن هناك إله في السماء
إذا كان سلاح حزب الله موجها إلى الداخل , أي إلى الحريري فسلاح الحريري و جعجع و الجميل , ما تيسر لهم من سلاح , موجه إلى الداخل , تحديدا إلى رؤوس جماعة حزب الله , تماما كما هو سلاح حزب الله موجه لرؤوس جماعة الحريري و جعجع , و الطرفان يريدان أن يوجه الجيش اللبناني سلاحه ضد الطرف الآخر , الجيش اللبناني لا يوجه سلاحه ضد أحد , أو لنكن أكثر دقة , فقط ضد من يمكن أن يحتج على أنه لا يأكل ما يكفي من الأرز
في النظام الطائفي طائفتك لعنة تلاحقك من المهد إلى اللحد , عندما تلقن أو عندما يخبروك اسم طائفتك فإنك تلقن أيضا اسم من سيأكل أرزك يا عزيزي , و حتى لو قررت أن تغير دينك أو طائفتك فهذا يعني أن تغير اسم من سيأكل أرزك فقط ….. ما فعله اليساريون اللبنانيون المسيحيون تحديدا منهم في خضم الحرب الأهلية هو أنهم انسلخوا عن طوائفهم لكنهم لم يصبحوا غير طائفيين , لقد غيروا فقط أسماء من يجب أن يأكل الأرز , و هذا بالضبط ما يفعله أغلب الشيعة الذين ينتقدون حزب الله اليوم أو السنة الذين ينتقدون الحريري , الخ
النظام الطائفي يوصل البشر إلى نهاية مسدودة , طريق يعود دوما إلى حيث يبدأ , إلى الطائفة , الزعيم الذي لا تستطيع أن تعطس في وجهه , يمكنك أن تنتقد كما تشاء أيا كان لكن عندما يتوجب عليك أن تنتخب فليس أمامك إلا سيد واحد , أو اثنان في أفضل الحالات , و عندما يتعين عليك أن تموت فلديك خيار واحد كي تموت في سبيله , نفس الزعيم الذي صعد على أكتافك إلى ما يسمى بمجلس النواب , في النظام الطائفي زعماء أو وجهاء الطوائف المتخاصمة ليسوا بديلا , لا الحريري بديل عن حزب الله و لا حزب الله بديل عن الحريري , في النظام الطائفي يكمل هؤلاء بعضهم البعض , فحزب الله و بري هم السادة المتوجون للشيعة لأن الحريري هو سيد أهل السنة و الجماعة , و العكس صحيح , البديل الحقيقي في النظام الطائفي هو ألا تكون طائفيا , ألا تموت و تخضع لزعيم طائفتك و أيضا ألا تدعه يأكل أرزك , لكن للأسف لا يمكنك أن تفعل هذا لوحدك , عليك أن تفعل هذا مع الناس العاديين , الذين يحصلون على أقل حصة من الأرز , من الطوائف الأخرى , عندما تستطيعون فعل ذلك سيمكنكم أن تأكلوا الكثير من الأرز معا …
لا يمكن فهم عنتريات جعجع و اعتباره لنفسه مقاوما هو الآخر إلا بسبب جرائم النظام السوري السابقة في لبنان , لقد كان وجود قوى النظام السوري العسكرية و الأمنية ثقيلا على اللبنانيين العاديين , فظا و مكروها بامتياز , لكن كما هو حال صراع حزب الله مع إسرائيل فإن الصراع الطويل بين جعجع و من سبقوه من أبطال المارونية السياسية الميليشيويين و بين النظام السوري لا علاقة له لا بهذه الغلظة و لا بالجرائم التي مارسها النظام السوري في لبنان , إنه صراع إيديولوجي , إذا كان صراع حزب الله في حقيقته هو مع مشروع دولة إسرائيل نفسها فصراع جعجع هو مع أي مشروع لتمدد أو حتى مجرد نفوذ قوة عربية حتى لو لم تكن إسلامية الهوى و الطابع أو معادية للإسلاميين كما هو حال النظام السوري , المضحك في الموضوع أنه و الجنرال يستمدان شرعيتهما من نفس المصدر , جعجع يخوف الموارنة مع الأصولية الشيعية و الجنرال يخوفهم من الأصولية السنية , تماما كما يخوف الحريري السنة في لبنان من مشروع شيعي رافضي و يحدثهم عن مزايا ولاية الفقيه الوهابية بدلا من مزايا ولاية الفقيه الشيعية , بينما أن جعجع مستعد في الواقع ليضع يده بيد مجاهدي الشمال السلفيين ضد “العدو المشترك” الرافضي المدعوم سوريا و إيرانيا و … هل ما تزال قادرا على أن تفهم أي شيء بعد كل هذا ؟ إذا كنت تستطيع حل كل هذه الألغاز فدعني أقول لك بكل ثقة : ابتسم أنت لبناني ….